Zone de Texte: آينه
sylvia  plath   1932       1963
ترجمه      مهردادعارفانی          شاهين کوهساری

Nouvelle page 1 Nouvelle page 1

 

 

                                                     

             

 

من از جنس نقره ام و دقيق

پيشگويی نمی کنم

هر چه را که ببينم بی وقفه در خود فرو می کشم

همان گونه که هست

واضح

با عشق يا نفرت

من بی رحم نيستم

تنها راستگويم

چشم خدايی هستم کوچک٫چهار گوش

هميشه فکر می کنم به ديوار روبرو

که صورتی ست با لکه های کوچک

مدت هاست به او نگاه می کنم

و او نيز در من خيره است

او پاره ای از قلب من است

هميشه صورت ها و تاريکی

ما را از هم جدا می کنند

حالا من درياچه ای هستم

زنی خم ميشود در من

می جويد توانايی های مرا

تا نشان دهم چهره واقعی اش را

آنگاه خود را فريبنده می يابد

خود را چون شمع و ماه درخشنده می بيند

پشتش را می بينم و دوستانه بازش می تابم

پاداشم می دهد

با اشک ها واضطراب دست هايش

من برای او مهم هستم

او می آيد و می رود

هر صبح صورت اوست که جايگزين تاريکی می شود

در من غرق شده دختر جوان

در من غرق شده دختر پير

روز از پی روز می رود به سمت او

هراسان هم چون ماهی.

 

 

 

 

               

  

arefani@hotmail.com

www.jazma.1colony.com